" درست است که همه ما نمی توانیم کارهای فوق العاده ای انجام دهیم، ولی مطمئنا،هر یک از ما می توانیم کارهای بسیار بسیار کوچک را، بطور فوق العاده ای انجام دهیم."
سنگی که طاقت تیشه را ندارد تندیس زیبائی نمی شود. فقط یکبار فرصت داری تا از وجودت تندیس زیبا بسازی. پس،از زخم تیشه خسته نشو.
در ماشین به پیرمردی برخوردم که دسته گل زیبایی را در دست داشت و خوشحال به نظر می رسید در دل به او حسودی کردم که نگاری را می جوید از نگاهم فهمید دسته گل را به من داد و گفت این گلها به کار تو بیشتر می اید مطمئن هستم که همسرم هم بیشتر خوشحال می شه از ماشین پیاده شد وبه سوی گورستان بر سر مزار همسرش رفت ...
اولین باری که عاشقت شدم یادته ؟ من یه کرم سیب بودم و تو یه کرم ابریشم . من به تو قول دادم دیگه هیچوقت سیب نخورم و تو هم قول دادی دور خودت پیله نزنی . ولی نمی دونم چی شد که من طاقت نیاوردم و فقط یه خورده سیب خوردم . تو هم از غصه دور خودت پیله بستی . ... حالا دومین باره که عاشقت شدم ولی حالا من هنوز یه کرم سیبم و تو یه پروانه خوشگل تو پر زدی و رفتی و من موندم و سیبایی که جایی برای خورده شدنشون نمونده . از هر چی سیبه منتنفرم ...
برای رسیدن به اوج از کسی بال و پر جادو نخواه هیچ چیز همچون اراده به پرواز پریدن را آسان نمی کند
پس از آخرین دیدار با دوستانت یادت باشد که ، به دوستانی فکر کن که دیگر فرصتی برای در آغوش کشیدن یکدیگر ندارند
چه دردیست درمیان جمع بودن
ولی درگوشه ای تنها نشستن
برای دیگران چون کوه بودن
ولی در چشم خود آرام شکستن
برای هر لبی شعری سرودن
ولی لبهای خود همواره بستن
چه دردیست درمیان جمع بودن
ولی درگوشه ای تنها نشستن
به رسم دوستی دستی فشردن
ولی با هرسخن قلبی شکستن
به نزدعاشقان چون سنگ خاموش
ولی دربطن خود غوغا نشستن
به غربت دوستان برخاک سپردن
ولی بر دل امیدخانه بستن
به من هردم نوای دل زند گنگ
چه خوش باشد ازاین غمخانه رستن